سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایدئولوژی وایدئو لوژی دینی

ارسال  شده توسط  شاران پایمرد در 88/8/8 2:19 عصر

ازایدئولوژی سخن گفتن تقریبا به یک علاق? عمومی تبدیل شده است وهرکسی در هر سطحی یا هر محلی کلمه وکلامی از ایدئو لوژی دارد. واین می تواند ناشی از اهمیت مساله باشد وآن هم ویژتاً در وضعیت کنونی افغانستان که از بد حادثه در چنگ فاجعه به سر می برد؛ یاشاید هم عت دیگری دارد، کاری به این نداریم. حرف اصلی این است که ایدئولوژی چیست؟ وآیا می توان ایدئولوژی دینی وبناءً اسلامی هم داشت یاخیر؟ اگر بتوان آن چه نوع ایدئولوژی خواهد بود؟

ما سعی می کنیم دراین مقال به همین سوالات پاسخی ارائه کنیم. در کنار آن تمرکز بیشتری خواهیم داشت روی بحث ایدئولوژی از دیدگاه شریعتی وسروش ونیز بحث ایدئولوژی دینی ازدید این دو شخصیت مطرح مسلمان ویژتاً در باب ایدئولوژی اسلامی. ولی این پاسخها طبعاً مسائل دیگری را هم مطرح خواهد کرد که انشاءالله به آنها نیز رسیدگی می کنیم.

اما، ایدئولوژی چیست؟

تابه حال درمدتی که از پدیدائی این مفهوم می گذرد تقریباً به تعداد کسانی که از آن بحث کرده اند وسخنی به زبان آورده اند می توان برداشتی وتعریفی دریافت. هرکدام ازاین افراد البته دلیل ودلایلی نیز داشته اند که می توانسته به واسط? آن از تعریف خود دفاع کنند. علت این تعدد تعاریف وبرداشت ها چه بوده است؟ تاآنجا که ما به آن دسترسی پیدا کردیم علت این تعدد تعریف مفاهیم در مجموع شرایطی بوده است که تعریف کنندگان در آن قرار می گرفته اند وبا توجه به آن در قبال مفاهیم موضع می گرفته اند ویا از آن دفاع ویا به آن حمله وآنرا رد می کرده اند. این موضوع در قبال مفهوم ایدئولوژی به همین صورت بوده است. ایدئو لوژی ازهمان زمانی که پدید آمده با دوبرداشت متضاد مطرح شده است که یکی برداشت "آنتوان دستوت دوتراسی" است که برای اولین بار ایدئولوژی رامطرح کرده وان مفهوم را به کار برده است ویکی برداشت ناپلئون که می خواست قدرتی را که بدست داشت حفظ کند: " ایدئولوژی به عنوان علم عقاید(دوتراسی) ایدئولوژی به عنوان مجموع? عقاید کاذب وحتی مخلّ.(ناپلئون)"(اکلشال ودیگران، 1385: 13) این دونوع برداشت از ایدئولوژی تقریباً تا اواخر نیز پابرجا است گرچند امروزه دیگر ایدئولوژی نه بنا به قول ناپلئون عقاید کاذب ونه بنا به قول مارکس آگاهی کاذب است، بلکه امروزه به رغم منتفی شدن این دونوع برداشت بازهم به علت وجود دو جریان متضاد در جوامع این مفهوم همچنان همان تضاد اولیه اش را حفظ کرده است. عباراتی که ایدئولوژی را بعد ها معرفی می کند ازاین دست نیست. مصداق این نوع تضاد در تعریف از ایدئولوژی را میتوان در برداشت کِنِت مینوگ(لیبرال) ازایدئولوژی ودیدگاه سوسیالیست ها مشاهده کرد:" به نظر مینوگ ایدئولوژیها تقلیل گرا هستند، به این معنی که بحران دائمی وهرگز حل نشده ی زندگی را به مکانیسم حاکم وواحدی تبدیل می کنند، ومارکسیسم درنظر او، ایدئولوژی الگوست. به نظر اوایدئولوژیها این انتظار کاذب را در ذهن مردم ایجاد میکنند که دنیای کامل سرانجام قابل دست یابی است. درمقابل این نقطه نظر، سوسیالیست های بسیاری استدلال می کنند که نقطه نظرِ خطرناک موضع مینوگ است، زیرا تحلیل او با انکار اینکه پیشرفت واقعی به سوی توزیع مساوی کالاها وقدرت امکان پذیر است، نابرابری شرایط حاضر را توجیه می کند. این منتقدان می گویند توضیح مینوگ برای عدم کمال آدمیان نمایند? دیدگاه ایدئولوژیک اوست."(همان: 14) دراینجا علاوه ازاینکه به این نکته میرسیم که ادئولوژی همیشه گرفتار دونوع برداشت متضاد بوده است، به این نکته نیز میرسیم که ایدئولوژی به گونه ای چونان اتهام به گروه های رقیب نیز به کار می رفته است. البته این اتهام سازی توسط ایدئولوژی بعد ها ازبیت میرود وبعد ها کار به گون? دیگری جریان پیدامی کند وآن به این صورت که گروه های که ایدئولوژیک هستند به جای اینکه خودرا ازداشتن ایدئولوژی تبرئه کنند سعی می کنند ایدئولوژی خودرا برتر ومقدمتر وقابل پسند تر جا بزنند وایدئولوژی رقیب ر ا ناقص وناکار آمد جلوه بدهند.

مارکس ایدئولوژی را آگاهی ویا شعور کاذبی میدانست که باعث می شود طبق? پرولتاریا را سربند وضع موجود بکند واز انقلاب ونفی استثمار جلوگیری کند. این برداشت ازایدئولوژی ممکن است از شرایطی که مارکس در آن به سر میبرده است ناشی شده باشد. مارکس در عصری می زیست که درآن مذهب هنوز اقتدارش را درهمه جا گسترده بود ورژیم های سلطنتی همچنان حاکمیت داشتند. مبارزات ضد مذهبی به شدت ادامه داشت ومردم از منابع سنتی اقتداروعلم ناراضی بودند، این وضعیت البته بعد از انقلاب فرانسه به شدت بیشتری ظهور کرده بود ومی توان ادعا کرد که در دوران مارکس اوج آن بوده باشد.( انقلاب در 1789 رخ می دهد ومارکس بافاصل? کمی از آن قرار دارد(1818-1887)). دربحبوح? این تلاش برای سرنگونی رژیم های توتالیتر بود که مفهوم ایدئولوژی از آن سر در آورد وبیشتر منظور از آن تلاش اعتقادی بود که کلیسا برای بیشتر سربند کردن مردم انجام میداد ومارکس از این ایدئولوژی است که آگاهی کاذب را منظور می کند.

این برداشت مارکس ازایدئولوژی بعد ها حتی درمارکسیسم تغیر پیداکرد وپیروان مارکس دیگر ازآن همان منظور مارکس را نداشتند تا جائیکه"ولادیمیر ایلیچ لینین (1902) درچه باید کرد؟ ازسوسیالیسم به عنوان ایدئولوژی مبارز? طبق? پرولتاریا حرف زد. ایدئولوژی دراین معنی چهارچوبی برای عمل شده است."(همان: 31) دراینجا ایدئولوژی نه تنها مانع آگاهی نمیشود واز انقلاب جلوگیری نمی کند بلکه برای آن(انقلاب) چهاچوب مشخصی نیز درست می کند. به آن رونق می دهد وبه عامل جهت پیروزی آن بدل میشود.

تااینجا ما برداشت های متضاد از ایدئولوژی را مطرح کردیم وگفتیم که ایدئولوژی تقریباً سرنوشتش این بوده است که هرکسی به اساس بهره ای که میتوانسته است از آن ببرد تعریفی ازآن کرده است ومورد استفاده اش قرار داده است. علاوه از این برداشتها، برداشتهای دیگری نیز ازایدئولوژی وجود دارد که ما به دلیل رعایت اختصار در این مقال از یادآوری هم? آنها پرهیز میکنیم.

به غیر از این مسائل ایدئولوژی کارکردی نیز داشته است وهمین کارکرد ایدئولوژی بوده است که بحث ازآنرا این همه داغ کرده وداغ نگهداشته است. حالا ایدئولوژی چه نوع کارکردی داشته است؟ " آلتوسر بر جدائی سفت وسخت ایدئولوژی وعلم تاکید دارد. دربحثی علیه ارتباط ایدئولوژی وحقیقت، ادعا می کند که ایدئولوژی "ملاط" پیوند دهنده جوامع انسانی است. بنابراین بی معنی است که از حقیقت یاکذب ایدئولوژی حرف بزنیم:" ایدئولوژی ... بخشی اندام واره ... ازتمامیت اجتماع است." ویا در جای دیگر:" جوامع بشری ایدئولوژی را به عنوان عنصری کاملاً حیاتی واساسی درتنفس وزندگی تاریخی شان ترشح می کنند." برای نمونه ایدئولوژی مدرسه یکی از حدود کنش وواکنش اجتماعی مارافراهم می آورد."(همان: 32-33)

دراینجا به جای آنکه بحث از ایدئولوژی به صورت ذهنی وقبلی آن مطرح شود بیشتر به تاثیر وپیامد ایدئولوژی در جامعه تکیه می شود این تقریباً حکایت از ایدئولوژی در دوران معاصر دارد. دراینجا این نکته مشخص شده است که ایدئولوژی ملاط پیوند دهند? جوامع انسانی است. در جای دیگری آلتوسر باز دررابطه به ایدئولوژی می گوید:" ایدئولوژی به عنوان فضای اساسی برای فعالیت اجتماعی است"(همان: 36) اینجا به این نکته به صورت واضح تری می رسیم که ایدئولوژی فضای فعالیت است. حالا این فعالیت فرقی نمی کند چه نوع فعالیت در چه جهتی باشد.

نیکوس پولانزاس نئو مارکسیست، کارکرد عینی وعملی ایدئولوژی را باتوجه به اقتصاد این طور توضیح میدهد:"مهمترین نقش ایدئولوژی که با فراگرد اجتماعی کردن تجلی می یابد، آموزش دادن افراد جامعه برای تصدی سمتها ومشاغل موجود در بخش اقتصادی است."(ریترز، 1385: 230) گویا در این دید نیز اقتصاد زیر بناست وایدئولوژی برفضای اجتماعی مؤثراست. فضای اجتماعی که متاثر از ایدئولوژی است آدمها را طی فراگردی برای اشغال سمتهای اقتصادی تربیت می کند.

تا اینجا ما به نکاتی می رسیم در رابطه به ایدئولوژی از این قرار:

1.      ایدئولوژی یک نوع آگاهی است. کاری به کادب بودن ویا نبودن آن نداریم.

2.      ایدئولوژی بازندگی انسان در جامعه پیوندی دارد. کاری نداریم چه نوع پیوندی؟

3.      ایدئولوژی به نوعی فضای عمل اجتماعی است.

4.      ایدئو لوژی کارکردی دارد. فرقی نمیکند چه نوع کارکردی؟

5.      ایدئولوژی برروند زندگی انسان تاثیر وارد میکند واز آن متاثر می شود." ایدئولوژی ها به اعمالمان شکل میدهند درهمان حال که ما، ازطریق اعمالمان، به ایدئولوژی شکل می دهیم."(اکلشال ودیگران، 1385: 37)

دربحثی که ما تااینجا ازایدئولوژی داشتیم ایدئولوژی ازکنار حق وباطل می گذشت وبه نوعی وسیله ای بود برای دفاع ویارد خود ودیگران. تااینجا ایدئولوژی نوعی آگاهی می شود که متاثر از اعمال انسان وتاثیر گذار برآن است، کارکردی دارد در فضای زندگی اجتماعی انسان ودر پیوند با زندگی انسان در جامعه.

حالا به این دلیل که بحث محوری ما ایدئولوژی ازدیگاه علی شریعتی ودکتر سروش است تعاریف وبرداشتها اینها را هم از ایدئولوژی می آوریم ودر پی آن به بحث ایدئولوژی دینی نیز خواهیم پرداخت.

اولاً این تعریف ایدئولوژی از علیرضا علوی تبار را بگیم تابعد بپردازیم به برداشت سروش از ایدئولوژی. علوی تبار ایدئولوژی را در مقال? "ایدئولوژی وتوتالیتاریسم" ضمن اینکه اشاره می کند که هرکسی هرگونه که خواسته است ایدئولوژی راتعریف کرده است، خود می گوید:" ایدئولوژی مجموع? همتافته وسامان یافته ای ازباور ها وداوری هاست که با اتکا برمجموع? از ارزشها، به توصیف واستنتاج، یاتوجیه جایگاه، نقش وموقعیت یک گروه یاجامعه پرداخته ورهنمود هائی برای عمل – بویژه عمل سیاسی – این گروه یا جامعه ارائه میدهد".[1] این تعریف از ایدئو لوژی سه ویژگی دارد. یکی اینکه ایدئولوژی متکی به ارزش است. دوم اینکه ایدئولوژی نقش جایگاه وموقعیت گوه ویا جامعه را توجیه وتثبیت میکند. سوم اینکه رهنمودهای برای عمل این گروه ارائه می کند.

دکتر سروش در بحث از ایدئولوژی نهایتاً تعریفی وبرداشتی را که ارائه می دهد یکی اینست که:" ایدئولوژی امروز: به دستگاه منظمی ازاندیشه های اطلاق می شود که واجد آرمان است ونسبتی باسیاست دارد."(سروش، 1376: ؟) "این ایدئولوژی به منزل? مرامنامه یک قومی گروهی وامتی کاربرددارد".(همانجا) "ایدئولوژی یک مرامنام? دنیائی است"(همانجا) ویژگی های ایدئولوژی را در این حرف های دکتر سروش میتوان به این ترتیب مشخص کرد: یک، ایدئولوژی آرمانگرا است واین آرمان ایدئولوژی برای همین دنیای انسان است.دو، ایدئولوژی نسبتی باسیاست دارد تا این آرمان را که دنیائی است عملی کند. البته من نتوانسته ام دراین تعریف ویا در حول وحوش این بحث دکتر سروش مساله ای را پیداکنم که واضح کند ایدئولوژی هیچ نوع پیوند با دین ندارد ویا نمی تواند دینی باشد. اینجا دکتر سروش فقط همین اندازه روشن می کند که ایدئولوژی مرامی دارد که برای ساختن زندگی همین دنیاست.

جائی دیگری دکترسروش می گوید:" آن سخن حافظ که «عالمی از نو بباید ساخت وزنو آدمی» درزمان حافظ گوش شنوائی نداشت، ولی امروز این سخن گوشهای شنوائی بسیاری دارد واصلاً حرف همه همین است. مفهوم ایدئولوژی درجهان جدید چنین چیزی است. اینکه ایدئولوژی جایگزی مذهب شد در حقیقت به این معنابود که، اولاً مذهب نمی خواهیم وایدئولوژی انسان ساخته را بهجای دین خدا ساخته می گذاریم؛ ثانیاً مرام ایدئولوژی مرام تغیر است نه مرام تفسیر. ایدئولوژی به تماشا نمی نشیند تابگوید جهان بالضروره چنین است یا چنان نیست. بنای ایدئولوژی براین است که شاید معماری کل عالم کج باشد، ولذاما باید معماری آنرا درست، واندازه های عالم را تصحیح کنیم."سروش ودیگران، 1382: 47) دراینجا آنچه را که سروش بر تعریف وبرداشت قبلی اش از ایدئولوژی اضافه می کند این است که ایدئولوژی برعلاوه آرمان تغییری که دارد جای مذهب را گرفته است واصلاً برای جانشینی مذهب توسط بشر ساخته شده است. بحث اصلی همین ایدئولوژی ومذهب است که می توان در دیدگاه سروش این دورا در برابر هم دیگر دید. حالا چرا ایدئولوژی به جای مذهب می نشیند؟ اگر اصلاً این نوع سوال درست باشد. وچه نوع مذهبی وکدام مذهب؟ این سوالات را در بحث ایدئولوژی دینی پاسخ خواهیم گفت.

 

دکترعلی شریعتی نیز تعاریف متفاوتی از ایدئولوژی کرده است ولی در نهایت می شود از تمام تعاریف که علی شریعتی از ایدئولوژی ارائه داده است نکاتی را پیداکرد که عناصر اصلی ایدئولوژی ازدیدگاه علی شریعتی را تشکیل می دهد.

"ایدئولوژی Ideology ازدوکلمه "ایده" یعنی فکر، خیال، آرمان، عقیده است و"لوژی" یعنی منطق وشناخت . ایدئولوژی عبارت از عقیده وشناخت عقیده است. وبه معنی اصطلاحی بینش وآگاهی ویژه ای است که انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، وضع ملی، تقدیر جهانی وتاریخی خود وگروه اجتماعی یی که بدان وابسته است دارد وآنرا توجیه می کند وبر اساس آن مسئولیت ها وراه حل ها وجهت یابی ها وموضع گیری ها وآرمان های خاص وقضاوت های خاصی پیدا می کند ودرنتیجه به اخلاق ورفتار وسیستم "ارزش" های ویژه ای معتقد می شود."(م.آثار16- ص28؛ م.آثار23- ص66؛ فرهنگ لغات) ویژگی های ایدئولوژی دراینجا یکی، خود آگاهی است. دیگری، توجیه این آگاهی توسط ایدئولوژی. سوم، تعریف مسئولیت وراه حل مسائل درپیش رو. چهارم، ارزش های که ایدئولوژی برای انسان خلق می کند.

درجای دیگری علی شریعتی ایدئولوژی را اینگونه تعریف می کند:"ایدئولوژی عقیده ای است که جهت اجتماعی ملی وطبقاتی انسانرا وهمچنین سیستم ارزشها، نظام اجتماعی، شکل زندگی ووضع ایده آل فرد وجامعه وحیات بشری را در هم? ابعادش تفسیر می کندوبه «چگونه ای؟» و«چه می کنی؟» و «چه باید کرد؟» و«چه باید بود؟» پاسخ میدهد.(م. آثار 16 – ص29 ؛ فرهنگ لغات- ایدئولوژی) دراینجا باز به یک ویژگی دیگر ایدئولوژی از دید علی شریعتی پی میبریم وآن جهت دهی ایدئولوژی است. البته معمولاً وقتی آرمانی مطرح است این مساله نیز مطرح خواهد بود وانسان جهتی پیدا خواهد کرد.

تا اینجا دید سروش وشریعتی را می توان به این صورت جمع بندی ومقایسه کرد:ایدئولوژی از دید سروش یکی ساخت? بشر است وجانشین مذهب که ساخت? خداست. دو: ایدئولوژی آرمانگراست. سه: ایدئولوژی برای تحقق آرمان خود با سیاست پیوندی دارد. ایدئولوژی ازدید علی شریعتی یکی اینکه ایدئولوژی خود آگاهی است. دو: اینکه ایدئولوژی این خود آگاهی را توجیه می کند. سه: اینکه مسئولیت وراه حل مسائل را برای انسان تعریف می کند. چهار: اینکه ایدئولوژی ارزش خلق می کند. پنجم: اینکه جهت انسانرا در زندگی مشخص می کند.

در نهایت میتوان به این تعریف از ایدئو لوژی رسید که ایدئولوژی خودآگاهی جهت دار که هدف آن بهبودی سرنوشت انسان است در همین دنیا ودرجامعه؛ وبرای تحقق این هدف ارزش خلق می کند وباتکیه برارزش خودآگاهی را توجیه می کند. برانسان اثر می گذارد وازانسان اثر می پذیرد.

تا اینجا بحثی بود از ایدئولوژی که به تعریف نهائی آن از دید ما رسیده ایم وحالا سوالیکه مطرح می شود این است که آیا می توان ایدئولوژی دینی هم داشت؟ اگر آری، این چه نوع ایدئولوژی است؟

 

آیا میتوان ایدئولوژی دینی(اسلامی) داشت؟

ادامه مطلب...

دراین نگاه ها

ارسال  شده توسط  شاران پایمرد در 88/8/3 4:20 عصر

در نگاه این ملت خوابیده

چیزی بجز شرر نیست

واین شرر هاست که حکایتی دارد

حکایت از یک فاجعه

واین فاجعه را

دراین نگاه ها

می شود دید


فلسفه می خوانیم

ارسال  شده توسط  شاران پایمرد در 88/7/29 2:34 عصر

فلسفه می خوانیم

فیلسوف می شویم

راه به خدا می بریم

یا به حقیقت

بشر به آسمان می بریم

با این طریقت

http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/11.gif

http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/101.gif

http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/146.gif

http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/123.gif